Showing posts with label Billy Wilder. Show all posts
Showing posts with label Billy Wilder. Show all posts

Wednesday 6 February 2019

Print the Legend: Media Manipulation in American Films

The Sound of Fury (French poster)
A revised (i.e. "censored) version of Jonathan Rosenbaum's original draft which, for comparison purposes, can be accessed here. You won't be surprised to see which parts were eliminated. This was for a programme Jonathan and I curated in Ankara, Turkey. -- EK


Print the Legend: Media Manipulation in American Films
Jonathan Rosenbaum & Ehsan Khoshbakht

Living in the age of "post-truth", "fake news" is a term one can hardly avoid. In American films of the 1950s, this meant a way of manipulating the masses by distorting facts, turning social events of grave importance into a sideshow, even mobilising mobs, from whom those manipulating the dominant narrative would benefit. Today, however, somewhat paradoxically, it can also mean something else: a denial of the lies or acts of corruption exposed by trustworthy media sources, evoking the Newspeak described in George Orwell’s dystopic novel Nineteen Eight-Four, with its famous slogans, "War is Peace" and "Ignorance is Strength".

Sunday 15 January 2012

Film Ads in Iran#24: Billy Wilder

Some Like It Hot
Ace in the Hole
The Apartment

هشت آبان چهل و دو

One, Two , Three
بيست و هفتم فروردين چهل و سه

Irma la Douce
سي و يكم شهريور هزار و سيصد و چهل و چهار

Love in the Afternoon


Kiss Me Stupid
Avanti!

كتاب «هنر پوسترهاي سينمايي»، تأليف احسان خوش‌بخت، با ده درصد تخفيف و ارسال رايگان به هر نقطه در ايران در اين‌جا

Wednesday 17 November 2010

Noirmeisters, Part II: Giants

شـاعـرانِ ظـلـمت: راهـنـماي كـارگـردانـانِ ‌نـوآر، بخش دوم
غول‌ها


رابرت سيودماك
لازم بود كسي ميراث اكسپرسيونيزم را به آمريكا بياورد، به زبان زيگموند فرويد آشنا باشد و سر راهش توقفي در پاريس كرده و چيزهايي از رئاليزم شاعرانه فرانسه ديده باشد. سيودماك اين نقش را به‌خوبي بازي كرد و با ساخت ده فيلم نوآر – به اضافه يكي در فرانسه و يكي در آلمان – بزرگ‌ترين غول ژانر در بين مهاجرين باقي ماند. فهرست فيلم‌هايش باورنكردني است: Criss Cross، فرياد شهر، آيينه تاريك، پرونده تلما جوردن، قاتلين، بانوي شبح و اين فهرست هم‌چنان ادامه دارد.
آنتوني مان
بهترين‌هاي مان در اين ژانر نشان‌گر توانايي بي حدوحصر سينمايند. شعر دلتنگ‌كننده او Raw Deal (1948) تقريباً با هيچ ساخته شده و آن‌قدر تاريك است كه به سختي مي‌توانيد دكوري را در آن تشخيص بدهيد. اين فيلم – و ديگر نوآرهاي مان – نشان مي‌دهد كه مرزي بين يك نوآر خوب با آن‌چه كه به سينماي هنري مشهور شده وجود ندارد و حتي نوآر مي‌تواند غالباً از آن پيشي بگيرد.
بيلي وايلدر
غول ريزنقش اتريشي تبار تراژي‌كمدي‌هاي آمريكايي فقط چهار نوآر ساخته، اما براي يك عمر، كافي: غرامت مضاعف، تعطيلي از دست رفته، سانست بلوار و تك‌خال در حفره، همه بين 1944 تا 1951. اگر فقط غرامت را ساخته بود باز هم براي يك عمر كافي بود. اما لطفاً نقش ريموند چندلر را هم فراموش نكنيد كه مي‌توانست از حسين كرد شبستري هم يك قهرمان مردّد اگزيستانسياليست بسازد.
اتو پره‌مينجر
او آفريده شده بود تا نوآر بسازد، منتهي كمپاني فاكس چون فكر مي‌كرد پره‌مينجر از اتريش، سرزمين موسيقي و فرهنگ آمده، بايد كارگرداني اپرتاهاي احمقانه يا كمدي‌هاي اروپايي‌مآب را به او بدهد. بعد از اين كه براي كارگرداني لورا (1944) روبن ماموليان را پشت سرگذاشت، استعداد واقعي او كشف شد. لورا باعث رهايي پره‌مینجر از گرداب فیلم‌های ارزان و کم‌اهمیت فاکس شد اما به نسبت بقیه شاهکارهای او با دانا اندروز دربارۀ ارزش‌های این فیلم اغراق شده. در واقع لورا ایستاترین و ساده‌ترین فیلم مجموعه‌ای است از داستان‌های پرپیچ و خم ِ تقدیر و تصادف، روان‌شناسی، بدبینی مطلق و سبک‌پردازی نفس‌گیر که شامل فرشته سرنگون (1945دیزی کنیون (1947) و جایی که پیاده‌روها تمام می‌شوند (1950) می‌شود.
نيكلاس ري
آدم‌هايي عادي، و نه پليس‌هاي بدشانس يا گنگسترهاي پشيمان و خبرنگاران سمج، قهرنان نوآرهاي ري بودند، كه بيشترشان ملورام‌هايي سياه بودند تا نوآر در مفهوم سنتي‌اش. البته او يك‌بار در شاهكاري به‌نام دختر محافل (1958) طلسم را شكست و داستان وكيل فاسد، گنگستر بي‌رحم و دختري در وسط كه بانو سيد چريس باشد را روايت كرد. اما در مكاني خلوت (1950) چطور؟ فيلمي كه به قول ديويد تامسون از هر نماي آن تهديد وبي‌اعتمادي مي‌بارد و برخلاف فيلم مشابهش در همان سال، سانست بلوار، هر كسي زخم خود را برداشته است. ادي مالر، معروف به تزار فيلم نوآر، مكان خلوت را بهترين نوآري كه در تاريخ سينما ساخته شده مي‌داند. هر دو ادعا درست است، كافي است يك‌بار ديگر فيلم را ببينيد.
جولز داسين
در آمريكا و ظرف سه سال با شهر برهنه، نيروي وحشي و بزرگ‌راه دزدان دوربين را به پايين شهر نكبت زده، جاده‌هاي بي‌ترحم و زندان‌هاي هولناك برد. وقتي از آن كشور بيرونش كردند همان كار را در انگلستان، با شب و شهر (1950) و ريچارد ويدمارك كرد و وقتي پايش به فرانسه باز شد و ريفي‌في (1954) را ساخت، كارگرداني بود كه ديگر حتي نمي‌شد به گردش رسيد.

Wednesday 29 July 2009

On Billy Wilder



بیلی وایلدر: موقعيت كاملاً نااميدكننده، اما نه چندان جدي
وايلدر فيلم‌نامه‌نويس، فيلم‌ساز، كلكسيونر آثار هنري و بيش‌تر از همه مردي شیفتۀ زندگی و لذت های آن بود. او به دسته‌اي از كارگردانان سينما تعلق داشت كه هستي را ساده نمي‌انگاشتند اما در عين حال هيچ چيز مانع از مغازلۀ دائم‌شان با زندگي نبود. به قول دوست و بازيگر هميشگي‌اش والتر ماتائو او دنيا را تراژدي يا كمدي نمي‌بيند؛ او دنيا را همان طور كه هست مي‌بيند و اين نگاه بعضي وقت‌ها تراژدي به نظر مي‌رسد و گاهي كمدي. وايلدر بدبين و تلخ‌انديش است. بدبين اين توانايي را دارد كه به دنيا نگاه كند، واقعيت‌ها را بي‌پرده ببيند اما هم‌چنان لبخند را بر روي لبانش حفظ كند. در دنياي وايلدر هميشه مي‌دانيم كه موقعيت كاملاً نااميدكننده است، اما جدي نيست!
فيلم‌هاي وايلدر مانند بسياري از معاصرانش و به‌خصوص استاد اول او ارنست لوبيچ به نگرش كمال‌گرايانه بر اجزاء استوار و در ضمن حاوي نگاه جديدي به رابطۀ مردان و زنان است كه تنها از يك اروپايي برمي‌آيد. فيلم‌هاي لوبيچ و وايلدر داستان‌هاي تقابل جنسیت ها را براي هميشه از نابالغي و طفره‌روي‌هاي‌ رایجشان در سینمای آمریکا دور كرده و به آن جنبه‌اي فرهيخته و در عين حال بسيار مفرح بخشيدند. همين طور وايلدر به عنوان يكي از پیشگامان مسلم سينماي نوار، با شاهکارهایی چون غرامت مضاعف، سهمی مضاعف در بلوغ زودهنگام سینمای آمریکا دارد.
بيلي ساموئل وايلدر (2002-1906) در وين به دنیا آمد. او در اروپاي بعد از جنگ اول به عنوان روزنامه‌نگار، خبرنگار جنايي و حتي منتقد فيلم ظاهر مي‌شود. به‌سرعت جذب برلين ــ يكي از مراكز مهم روشنفكري و البته خوش‌گذراني در اروپاي آن سال‌ها ــ شد و اولين حضورش در سينما نوشتن فيلم‌نامۀ مردم در روز يك‌شنبه براي رابرت سيودماك بود. اين فيلم چهار كارگردان بزرگ را به سينماي آيندۀ جهان معرفي مي‌كند (وايلدر، سيودماك، زينه‌مان و اولمر). به قدرت رسيدن هيتلر در 1933 وايلدر يهودي را مجبور به ترك برلين مي‌كند. در پاريس اولين فيلمش بذر بد را مي‌سازد كه یکی از عجيب‌ترين فيلم های كارنامۀ او باقي مانده است. وایلدر بدون دانستن يك كلمه انگليسي با پيتر لوره به آمريكا مي‌گريزد. اقبال زودتر از حد تصور نصيبش مي‌شود و با نوشتن فيلم‌نامه‌هاي مهمي براي لوبيچ، هاكس و ميچل لايزن موقعيت خود را در هاليوود تثبيت مي‌كند. نخستين فيلم آمريكايي‌اش بزرگ و كوچك (1942) آشكارا نشان‌دهندۀ علاقۀ او به لوليتاي ناباكوف است كه بعدها به يكي از دوستان نزديكش تبديل شد. عشق‌هاي غيرممكن از اين پس تا آخرين كمدي‌هاي بزرگش به عنوان يكي از تم‌هاي وايلدري تكرار مي‌شوند. طراوت این فیلم به عنوان یکی از بهترین کمدی های تاریخ سینما، هم چنان محفوظ مانده است. با پنج قبر تا قاهره (1943) جا پاي هيچكاك مي‌گذارد و با غرامت مضاعف (1944) نَفَس سخت‌گيرترين منتقدان را هم بند مي‌آورد. با ساختن تعطيلي ازدست‌رفته (1945) و درو كردن اسكارها ديگر به يك خودي و"نام بالای عنوان" تبديل مي‌شود. از اين پس فيلم‌هاي او بين نوآرهاي متكي بر طنزي سياه و كمدي‌هايي با نيش و كنايه و بدبيني استهزاآميز در نوسانند. در دستۀ اول سانست بلوار (1950) و تكخال در حفره (1951) ساخته مي‌شوند اگرچه درام جنگ جهاني دوم بازداشتگاه 17 (1953) و اقتباس آگاتا كريستي شاهد براي تعقيب (1957) هم بيش‌تر به اين نوع از فيلم‌هاي وايلدر نزديكند تا كمدي‌هاي او.

وايلدر در سيزده فيلم از 1957 تا 1981 كه بيش‌ترِ انرژي و شوق و حيات سينمايي‌اش را تشكيل مي‌دهند با اي. ال. دايموند به عنوان فيلم‌نامه‌نويس همكاري مي‌كند كه اوج اين همكاري را در بعضي‌ها داغشو دوست دارن (1959) و آپارتمان (1960) مي‌توان ديد. با گذار از شصت سالگي فيلم‌هاي او به رواني و وضوحي رسيدند كه كم‌تر كمدي‌سازي در تاريخ سينما به آن دست پيدا كرده بود. در عين حال اين فيلم‌ها هرچه بيش‌تر از واقعيت‌ها دور شده، لحن خيال‌پردازانه‌تري به خود گرفته بودند و شايد به همين دليل موفقيت همه‌جانبۀ دوران گذشتۀ وايلدر ديگر هيچ‌گاه به آن شكل تكرار نشد.

با اين كه وايلدر هميشه دليل اصلي روي آوردنش به كارگرداني را مواظبت كردن از فيلم‌نامه‌هايش كه معمولاً به دست بقيۀ كارگردان‌ها خراب مي‌شد عنوان كرده، اما آثار او – از همان فیلم نخستین – چنان محکم و عالی اند که این ادعا یا فرضیه را باطل می کنند. با وجود پاره ای مخالفان با وایلدر کارگردان، او یکی از بزرگ ترین سینماگرانی است که می شناسیم. به شهادت آثارش او هرگز خود را محدود به مصور كردن فيلم‌نامه‌هاي درخشانش نكرده است. البته این فیلمنامه های دقیق و پرجزئیات در زمان هایی که حوصله ای برای کارگردانی نداشت، به کمکش می آمدند (بادی بادی). در ميان خيل عظيمي از ستارگان كلاسيك (از باربارا استنويك تا بوگارت و از گري كوپر تا كاگني و ری میلاند) از جك لمون و والتر ماتائو بيش‌ترين بهره را برده، در حالي كه ويليام هولدن بعضي از بهترين بازي‌هايش را مديون فيلم‌هاي وايلدر است.
احسان خوش بخت
فیلم هایی از وایلدر که قبل از هرکاری باید ببینید:
غرامت مضاعف (1944)
بزرگ و کوچک (1942)
تعطیلی از دست رفته (1945)
احمق مرا ببوس (1964)
سانست بلوار (1950)
شاهد برای تعقیب (1957)
بعضیها داغشو دوست دارن (1959)
سابرینا (1954)
آپارتمان (1960)
تکخال درحفره (1951)